کد مطلب:141680 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:159

امتحانی دیگر
«سید داودی» نقل كرده: روز عاشورا فرارسید و جنگ آغاز شد. در همان حال به بشر خبر رسید كه پسرت عمر در مرز ری به اسارت گرفته شد. او در پاسخ گفت: به حساب خداوند می گذارم. من دوست ندارم كه او اسیر شود و من بعد از او زنده باشم. [1] خبر این جریان به امام حسین علیه السلام رسید. حضرت به او فرمودند: «رحمك الله انت فی حل من بیعتی، فاذهب و اعمل فی فكاك ابنك؛ خدای تعالی تو را رحمت كند، تو از بیعت با من آزادی،


پس برو و در آزادی پسرت كوشش كن» بشر عرض كرد: «اكلتنی السباع حیا ان انا فارقتك یا اباعبدالله؛ ای اباعبدالله! درندگان مرا زنده زنده بخورند، اگر از شما جدا شوم» پس امام فرمود: «اینها را به پسرت محمد بده (محمد نیز پدر را در كربلا همراهی می كرد) این لباس های بردی است كه می تواند در آزادی برادرش از آن كمك گیرد». امام به او پنج لباس دادند كه قیمت آنها هزار دینار می شد. [2] .

درسی كه می توان گرفت: معرفت ویژه بشر در كربلا به امام و هدف او باعث شد تحت تأثیر عواطف پدری قرار نگیرد.


[1] «عند الله احتسبه و نفسي ما كنت احب ان يؤسر و ان ابقي بعده.».

[2] تنقيح المقال، ج 1، ص 173.